نويسنده: دکتر فاطمه گلشني





 

اين افراد دوستان صميمي کمي دارند، گاهي فقط يک دوست دارند که شايد همسر يا يکي از اعضاي خانواده شان باشد. در مقابل هر تغييري که باعث شود بيش تر در موقعيت هاي اجتماعي قرار گيرند، مقاومت مي کنند. براي مثال از ترفيع شغلي مي گريزند، زيرا مي ترسند در کار جديد، بي کفايتي آن ها نمايان شود.
شخصيت هاي اجتنابي معمولاً در مورد خودشان يا ديگران حرف نمي زنند و احساسات واقعي خود را بيان نمي کنند. اجازه نمي دهند دوست شان وارد زندگي خصوصي و دروني شان شود، مگر اين که بارها و بارها آن فرد را آزمايش کرده باشند و بدانند که او فردي حمايتگر است. هر چند نيازمند و خواهان برقراري روابط صميمي با ديگرانند اما چنان احساس شرم و حقارت مي کنند که يک دنياي خوصي و تنها براي خود مي سازند و با احساس بي کفايتي در آن تنها مي مانند.
عدم برقراري ارتباط اجتماعي اين افراد ناشي از احساس بي کفايتي و ترس از کنار گذاشته شدن و طرد شدن است، براي آن ها مشکل است که پيش بيني کنند ديگران چه فکري مي کنند، يا اين که خودشان چگونه رفتار کنند، معمولاً به ارزيابي منفي ديگران بسيار حساسند، به کسي توصيه يا پيشنهاد نمي کنند، از تعامل و برقراري روابط با افراد غريبه مي ترسند، اگر احساس کنند در معرض ديد عمومي قرار دارند، بسيار وحشت مي کنند. مدام فکر مي کنند اطرافيان آن ها را مشاهده مي کنند و در مورد چگونگي رفتار يا حتي طرز لباس پوشيدن شان با هم صحبت مي کنند.
برخي شخصيت ها دوست دارند در مرکز توجه باشند، برعکس شخصيت هاي اجتنابي ترجيح مي دهند گمنام باشند، با اين که گمنامي براي شان لذتي ندارد، اما آزارشان هم نمي دهد.
ترس از ارزيابي هاي منفي و مورد انتقاد قرار گرفتن باعث مي شود اين افراد فرصت هاي شغلي خود را محدود کنند، زيرا مي ترسند عملکرد شغلي شان نامناسب و نادرست باشد. به همين دليل سعي مي کنند مشاغلي را انتخاب کنند که سخت نباشد و در آن احساس کفايت کنند. انتخاب شغل سطح پايين، يک راه فرار از احساس بي کفايتي است. اگر در حرفه شان احساس کنند خوب عمل نمي کنند به بهانه هاي مختلف کار خود را ترک مي کنند يا موقعيت شغلي خود را تغيير مي دهند.
افراد معمولي سعي مي کنند از نظرات و بازخوردهاي خوب يا بد ديگران براي تغيير خود استفاده کنند، اما شخصيت هاي اجتنابي نمي توانند از اين بازخوردها استفاده کنند، زيرا آن ها به نقص و اشکال دار بودن خود، ايمان دارند. حتي اگر مدارک و شواهد با اعتقاد آن ها هم خواني نداشته باشد باز هم در مورد واقعيت هاي قطعي شک و ترديد دارند. تصور اين که فردي آن ها را دوست دارد و به خاطر خودشان و آن چه هستند، آنان را مي پذيرد براي شان امکان پذير نيست، به همين دليل براي ايجاد يک رابطه ي دوستي، بايد مطمئن شوند که فرد مقابل از آنان مراقبت مي کند و براي شان امنيت لازم را فراهم مي آورد و اگر با کوچک ترين انتقاد از طرف مقابل روبه رو شوند، احساس وحشت مي کنند و سريعاً از او دور مي شوند.
احساس بي کفايتي در اين افراد يک پيامد منفي ديگر دارد: اين افراد از اين که خودشان باشند يا خود واقعي خود را نشان دهند مي ترسند. مي دانيم که براي ايجاد و استمرار يک رابطه، دو طرف بايد در مورد خود صحبت کنند؛ شخصيت اجتنابي از طرفي مي داند چه کسي است و مي داند که نمي تواند از عهده ي خود برآيد و از طرف ديگر اعتبار، تأييد و تصديق ديگران برايش مهم است، به همين دليل برايش بسيار مشکل است که درباره ي احساسات و اميال خود صحبت کند. اين افراد حتي به اطرافيان نزديک خود، مانند والدين، نمي توانند بگويند چيزي را دوست دارند يا ندارند. اين بازداري ها، مصاحبت و ارتباطات اين افراد را مشکل يا حتي مختل مي کنند. اين ناامني ها موجب مي شوند مصاحبت ها به جايي نرسد و با تمام شدن رابطه، فرد دوباره احساس مي کند کسي او را دوست ندارد؛ يا اين که اگر کسي او را دوست دارد فقط به اين دليل است که او خود واقعي اش را نشان نداده، اگر خود واقعي اش را نشان دهد کسي او را دوست ندارد. او خود را به گونه اي مي بيند که پدر و مادرش او را ديده اند: « کودکي که کسي او را نمي خواسته يا بي عرضه و بي کفايت بوده است». متأسفانه شخصيت هاي اجتنابي اين احساس را در اکثر موقعيت هاي اجتماعي مانند کار، مدرسه و در روابط خود دارند. هر جايي مي روند فکر مي کنند زير نگاه منتقدانه ي ديگران هستند. براي آن ها لازم نيست ديگران انتقاد خود را با صداي بلند بيان کنند، کافي است که فرد احساس کند ديگران در ذهن شان در مورد او قضاوت مي کنند و به همين دليل از آن اجتناب مي کند.
به طور کلي مي توان گفت شخصيت هاي اجتنابي مي خواهند از احوالات و افکار ديگران آگاه باشند، اما ديگران هرگز از آن ها آگاهي نداشته باشند.
شخصيت اجتنابي متعارض، حساس، فوبيک و خودگريز از زيرگروه هاي اين اختلال است.

الف: شخصيت اجتنابي متعارض:

اين افراد بين تمايل به صميمي شدن با ديگران و ترس از صميمي شدن در تعارض هستند. گاهي دوستان صميمي خود را بسيار ارزنده و با ارزش مي شمارند و زماني که احساس کنند آزادي شان به خطر افتاده، آن ها را حقير مي شمارند و از آن ها گناره گيري مي کنند. معمولاً عبوس، ترش رو و کج خلق هستند. ديگران را براي اين که نتوانسته اند نيازهاي پيوند جويانه و صميمت آن ها را تشخيص دهند، مورد حمله قرار مي دهند، اما به محض اين که ديگران به آن ها توجه کنند و نزديک شان شوند، براي حفط استقلال خود از آن ها کناره گيري مي کنند. اين افراد اغلب احساس مي کنند ديگران آن ها را درک نمي کنند و در موردشان سوء تعبير دارند، ولي هنگامي که استرس ندارند منکر اين اجتناب ها مي شوند و مانند يک فرد معمولي رفتار مي کنند. آرامش اين افراد با کمي استرس و تحت تأثير فشار رواني، سريعاً به خصومت و خشم هاي انفجاري تبديل مي شود و نمي توانند احساسات و افکار خود را به صورت منطقي بيان کنند؛ حتي گاهي به دنياي دروني خود فرو مي روند و با ديگران بيگانه مي شوند.

ب: شخصيت اجتنابي حساس:

اين افراد به نقطه ضعف هاي خود آگاهي دارند، اما آن ها را بيش تر ناشي از تدابير و دسيسه هاي ديگران مي دانند تا خودشان، به نشان هاي طرد و مورد سوء استفاده قرار گرفتن بسيار حساسند و در پي کشف انگيزه هاي ديگران در ارتباط با خودشان هستند، خلق متغير دارند و به طور دوره اي دچار نگراني مي شوند و در اين دوره ها بسيار عصبي و خود کم بين هستند. نسبت به ديگران بسيار بدبينند و هميشه پيش بيني مي کنند که ديگران آن ها را کنار خواهند گذاشت. در اين وضعيت راه حل متعارف آن ها کناره گيري و ايجاد يک فاصله ي هيجاني از ديگران است. اين افراد اغلب حالت تدافعي به خود يم گيرند، در مقابل ديگران محتاطانه عمل مي کنند و از ديگران فاصله مي گيرند و به اين ترتيب از حمايت اجتماعي محروم مي شوند. به دليل اين که نسبت به ديگران بدبين هستند و آنان را حمايت کننده نمي دانند، نمي توانند خشم خود را نسبت به اطرافيان شان مهار کنند.
داشتن افکار و عقايد ارجاعي از ويژگي هاي ديگر اين افراد است. يعني فکر مي کنند همه ي رفتار و گفتار اطرافيان و هر چيزي که در محيط رخ مي دهد تا اندازه اي به آنان اشاره دارد؛ براي مثال، وقتي دو نفر با هم صحبت مي کنند اين فکر به ذهن شان مي رسد که حتماً در مورد او حرف مي زنند. اين افراد معتقدند احساس رنجوري آن ها نتيجه اعمال و رفتارهاي ديگران است، چرا که ديگران قصد دارند آن ها را کوچک کنند، و باور دارند که ديگران مسئول بي کفايتي آن ها هستند نه خودشان.

پ: شخصيت اجتنابي فوبيک:

اين افراد، خواهان روابط شخصي با ديگران هستند اما به ديگران بسيار بي اعتمادند. وقتي احساس کنند که ممکن است ديگران آن ها را ترک کنند، سمبل يا شيئي را پيدا مي کنند و خشم و ترس خود را از او نشان مي دهند تا طرف مقابل از آنان حمايت کند. با اين کار ترس خود از طرد اجتماعي، شرم و نگراني را پشت ترس از اشيا و موقعيت ها پنهان مي کنند. بسياري از اين افراد با ابراز ترس از موقعيت و اشيا، احساس دلسوزي و شفقت ديگران را مي انگيزند.
ترس اين افراد وسيله اي براي جلوگيري از طرد و رها شدن است. بنابراين با ترس بيمارگونه، موفق مي شوند ديگران را در کنار خود نگه دارند. فردي را تصور کنيد که از رانندگي در هنگام شب بسيار مي ترسد. به واسطه ي اين ترس اطرافيانش مسئوليت هاي او را به عهده مي گيرند، حتي در هنگام رانندگي در شب بيش تر مراقبش هستند و او را براي چنين ترسي به تمسخر مي گيرند. يا وقتي کسي از غرق شدن مي ترسد از اين که شغلي را در نزديک يک سد نمي پذيرد، او را مسخره نمي کنند.

ت: شخصيت اجتنابي خودگريز:

از آن جايي که روابط اجتماعي باعث ناراحتي اين افراد مي شود، آنان خود را از ديگران دور مي کنند و بيش از پيش در خود فرو مي روند، و يک زندگي تخيلي را جانشين زندگي واقعي مي کنند، البته با چنين کاري بيش تر و بيش تر از احساس بي کفايتي خود، آگاه مي شوند. تخيل تا اندازه اي در کاهش ناراحتي هاي آنان مؤثر است، اما کم کم افکار فرد، حول محور بدبختي هاي زندگي متمرکز و نشخوارهاي فکري دردناک جايگزين رؤياها مي شود. ( نشخوارهايي مانند: من آدم بدشانسي هستم، هرچه بلاست سر من مي آيد، انسان ها و خانواده ام مهربان نيستند و ...) اين افکار و احساسات آن ها را منزوي تر مي کند و در اين وضعيت نمي توانند خود را تحمل کنند و سعي مي کنند از آگاهي در مورد خود اجتناب کنند و خود را ناديده بگيرند. در اين شرايط احساس نااميدي و دلتنگي بر آن ها حاکم و باعث مي شود مشکلات زندگي را بپذيرند و براي حل آن ها هيچ کوششي نکنند. اين احساس گاهي ممکن است باعث شود افراد خودکشي کنند يا حالت هيجاني پيدا کنند که در آن حالت ها کاملاً از ديگران جدا مي شوند و يک زندگي تخيلي را آغاز مي کنند.

ملاک هاي تشخيص اختلال شخصيت اجتنابي کدام اند؟

بازداري اجتماعي در همه ي واقعيت ها، احساس بي کفايتي و حساسيت بيش از اندازه به ارزيابي هاي منفي از ملاک هاي تشخيص اين اختلال است. اين اختلال با چهار مورد از موارد زير خود را نشان مي دهد:

1- اجتناب از فعاليت هايي که مستلزم برقرار روابط با ديگران است ( به دليل ترس از انتقاد، عدم تأييد يا طرد شدن ).
2- عدم تمايل به برقراري روابط با ديگران ( مگر اين که فرد مطمئن شود ديگران دوستش دارند ).
3- بيان نکردن احساسات و افکار خود ( به دليل ترس از شرمنده شدن يا مسخره شدن ).
4- فکر کردن دايمي به موضوع طرد شدن و مورد انتقاد قرار گرفتن در روابط اجتماعي.
5- احساس کم رويي و خجالت در موقعيت هاي اجتماعي جديد ( به دليل ترس از احساس بي کفايتي ).
6- خود را نالايق و پايين تر از ديگران ديدن ( فرد احساس مي کند جذابيت ندارد ).
7- امتناع از خطر کردن و انجام ندادن فعاليت هيا جديد ( به دليل ترس از شرمنده شدن ).

منبع مقاله :
گلشني، فاطمه؛ (1389)، اختلالات شخصيت (مشکل از ماست يا ديگران)، تهران: نشر قطره، چاپ اول